هر چه روابط دختر و پسر ضابطه مندتر شود و جامعه از تحریکات شهوانى و جلوه گرى هاى جنسى دور گردد، اجتماع سالم تر و پاک تر خواهد شد و افراد جامعه بهتر به کار خود رسیدگى کرده، جوانان در محیط کار و درس و دانشگاه راحت تر خواهند بود; در جوامع غربى نیز اگر در کنار صنعت و فن آورى و نظم کارى، مسائل جنسى تحت کنترل درآید و از تهییج و تحریک آن جلوگیرى شود، به پیشرفت ها و موفّقیّت هاى بیش ترى خواهند رسید.
حال آیا به راستى روابط آزاد و گسترش اختلاط، سبب پیشرفت جامعه است و تعدیل و ضابطه مندى روابط، سبب عقب افتادگى و به هدر رفتن نیروى مفید اجتماع است؟!
4. استحکام پیوند خانوادگى
در گفت و گو با یکى از روان پزشکان آمده است:
لازمه ى دوام و استحکام زندگى، عشق است و عشق جز با آموزش و تجربه هاى متعدّد و ایجاد روابط حاصل نمى شود; لذا دختر و پسر باید قبل از ازدواج تمرین عشق کنند تا بتوانند زندگى سرشار از عشق را تدارک ببینند.[52]
بدون تردید در همه ى مرام هاى اجتماعى جهان، این نتیجه حاصل شده است که خانواده باید محفوظ و محترم بماند و زن و مرد باید دل بسته و وفادار به یک دیگر باشند تا آشیان دلپذیرى براى فرزندان خویش بنا کرده، با تربیت آن ها آینده ى جامعه خویش را ترسیم کنند; در نتیجه رشد و پویایى فرد و جامعه و فرهنگ، مبتنى بر استحکامِ کانون خانواده مى باشد و بدیهى است، هر چیزى که سبب تحکیمِ پیوند خانوادگى و ایجاد صمیمیّت و یک دلى زن و شوهر گردد، خوب و پسندیده بوده، هر آنچه باعث سستىِ روابط آن ها و موجب دل سردى شود، به حال زندگىِ خانوادگى زیانمند است.
روابط آزادانه ى دختر و پسر پیش از ازدواج، جداى از آن که موجب ایجادِ عشق حقیقى و پاک نمى شود، خود خیانتى به عشق مقدّس است که سبب تنوّع طلبى گردیده و انتخاب همسر به ویژه در پسران را مشکل مى سازد.
«ویل دورانت» در این باره مى گوید:
... مرد، نگران و مضطرب است که مبادا کسى پیش از او زنش را تصرّف کرده باشد، ولى این نگرانى و اضطراب در زن کم تر است.[53]
پسرى که قبل از ازدواج با افراد زیادى ارتباط داشته است، به هنگام ازدواج، به هر دخترى که نظر کند، مى پندارد او نیز با پسرهاى متعدّدى ارتباط داشته و پاک و عفیف نیست.
حال اگر جوانى با تجربه هاى قبل از ازدواج بخواهد کانون عشقى برپا کند و خانواده اى تشکیل دهد، اوّلین مشکل، بعد از رهایى از ناکامى گذشته و بدنامى، آرامش روانى بر باد رفته و دل گمشده ى اوست.
از کجا معلوم بتواند از همه ى لذتّ ها و زیبایى ها چشم بسته، به همسر خویش چشم امید داشته باشد و دل از هر چه غیر اوست رها سازد و دل باخته اش گردد.
چگونه مى تواند آثار ناکامى گذشته را محو کند و محدودیّت آینده را پذیرا باشد و حرمت چشم و دل را در زندگى زناشویى محترم دارد؟ چنین فردى در زندگى زناشویى و ارضاى کامل جنسى مشکل دارد و در تشویش و اضطرابى خسته کننده به سر مى برد و به قول «ویل دورانت»:
فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است... (که) در زیر عوامل سطحى طلاق، نفرت از بچه دارى و میل به تنوّع طلبى، نهان است. میل به تنوع گرچه از همان آغاز در بشر بوده است، ولى امروزه به سبب اصالت فرد در زندگى نو و تعدّد محرکات جنسى در شهرها و تجارى شدن لذّت جنسى، ده برابر گشته است.[54]
در جامعه اى که روابط آزاد و اختلاط، رایج بوده و جلوه گرى ها و فرهنگ برهنگى و بدحجابى حاکم باشد زن و مرد به هر سوى و هر کس نگاه کنند، همواره در زندگى در حال مقایسه اند; مقایسه اى میان آنچه دارند و آنچه ندارند و این مقایسه ها هوس را دامن مى زند و خانواده را در معرض نابودى قرار مى دهد. زنى که سال ها در کنار شوهر و در مشکلات با او زندگى کرده، پیداست اندک اندک بهار چهره اش، شکفتگى خود را از دست مى دهد و روى در خزان مى گذارد و در چنین حالى است که سخت محتاج عشق و مهربانى و وفادارى همسر خویش است; ناگهان زن جوان ترى از راه مى رسد و در کوچه و بازار و اداره و مدرسه با پوشش نامناسب خود، فرصت مقایسه اى به دست مى دهد و این مقدمه اى مى شود براى ویرانى اساس خانواده.[55]
و هر دختر جوانى که امروزه در اوج نشاط و شادابى جسمى، مغرور از دلبرى ها و جلوه گرى هاست، باید بداند که در فردایى نه چندان دور، همین سرنوشت برایش رقم خواهد خورد.
پس یکى از مهم ترین ارکان زندگى، عشق و محبّت و وفادارى است و زن و شوهر زمانى به این هدف مى رسند که بتوانند از غیر همسر خود چشم پوشیده، از هر نوع کامیابى جنسى در غیر از کانون خانواده پرهیز کنند.
... اختصاص یافتن استماعات و التذاذهاى جنسى به محیط خانوادگى و در کادر ازدواج مشروع، پیوند زن و شوهرى را محکم مى سازد و موجب اتّصال بیش تر زوجین به یک دیگر مى شود.
فلسفه ى پوشش و منع کامیابى جنسى از غیر همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگى، این است که همسر قانونىِ شخص از لحاظ روانى عامل خوش بخت کردن او به شمار برود; در حالى که در سیستم آزاد کامیابى، همسر قانونى از لحاظ روانى، یک رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار مى رود و در نتیجه کانون خانوادگى بر اساس دشمنى و نفرت پایه گذارى مى شود.
معاشرت هاى آزاد و بى بندوبار پسران و دختران، ازدواج را به صورت یک وظیفه و تکلیف و محدودیت در آورده است، و تفاوت جامعه اى که روابط جنسى را به محیط خانوادگى و کادر ازدواج قانونى محدود مى کند با اجتماعى که روابط در آن اجازه داده مى شود این است که ازدواج در اجتماع اول، پایان انتظار و محرومیت و در اجتماع دوم، آغاز محرومیّت و محدودیّت است.
در سیستم روابط آزاد جنسى، پیمان ازدواج، به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مى دهد و آن ها را ملزم مى سازد که به یک دیگر وفادار باشند و در سیستم اسلامى به محرومیّت و انتظار آنان پایان مى بخشد.[56]
«ویل دورانت» در بیان نقش اساسى خانواده مى گوید:
وظیفه ى خانواده، به عنوان مرکز اخلاقى جامعه و رابط و پیوند دهنده ى آن، ناشى از خاصیّت ایجاد وحدت انسان است و همه مى دانند که اکنون این خاصیّت اصلى از میان خانواده رفته است و اجتماع هاى صنعتى عصر ما، در وضع ناپایدارى هستند.[57]
جداى از مطالب گذشته، درباره ى آثار منفى ارتباط، (مانند: ایجاد شک و تردید، و سوءظن نسبت به همسر آینده، مشکل اضطراب و تنوّع طلبى و خطر برگشت به عادات پیشین و لغزیدن در فساد) که همه موجب سست شدن پیوند خانوادگى مى شود، خطر دیگرى نیز این گونه افراد را تهدید مى کند. دختر و پسرى که به وادى ارتباط پا مى گذارند، در بسیارى از موارد با اوّلین کسى که آشنا مى شوند ازدواج نمى کنند و چه بسا با دختر و پسر متعدّدى ارتباط داشته اند اما به لحاظ مسائل سلیقه اى و فکرى و شرایط خانوادگى، بعد از مدتى با یکى از آن ها و یا شخص دیگرى ازدواج مى نماید.
حال چنین جوانى انتظار دارد که زندگى او سرشار از عشق و محبّت و وفادارى بوده، کانون گرم خانوادگى اش متزلزل نشود; امّا همیشه دل نگران است که مبادا روابط گذشته آثار بدى در زندگى اش بگذارد و افشاى آن، سبب بروز مشکلاتى گردد; به ویژه در بافت اجتماعى جامعه ى ما.
این نگرانى و تشویش، اثرهاى مخرّبى بر بهداشت روانى او مى گذارد و چه بسا با فاش شدن روابط گذشته، زندگى اش نیز از هم مى پاشد و یا مجبور به انجام کارهاى خلاف دیگرى مى شود; به عنوان نمونه:
دختر جوانى که به تازگى ازدواج کرده است، در نامه اى مى نویسد: من با پسرى قبل از ازدواج دوست بودم; اکنون که ازدواج کرده ام آن پسر مرا تهدید مى کند که یا خواهر شوهرت را براى دوست شدن با من آماده کن و یا این که من مسائل مربوط به دوستى میان تو و خود را افشا خواهم کرد.[58]
از این نامه به خوبى روشن است که آرامش روانى و زندگى این دختر به خطر افتاده و مجبور است، براى نجات خود، دختر معصوم دیگرى را به بهانه هاى مختلف بفریبد و به ارتباط با جوانى که تنها قصد سودجویى دارد، تشویق نماید و آینده اش را به خطر اندازد.
نکته ى دیگرى که قابل توجه است، وضعیّت پسرِ تهدید کننده است که قبلا با این دختر ارتباط داشته و با او ازدواج نکرده و اکنون خواهان ارتباط و سوء استفاده از دختر دیگرى است.
باید نشست و وعده هاى شیرین و سوزوگداز عاشقانه ى او(!) را گوش نمود که دل هر دختر خامى را مى لرزاند.
خانواده در غرب به روایت آمار
کارشناسان غربى در این زمینه آمارهایى را تهیه کرده اند که نشان مى دهد، امروزه ساختار خانواده در آن جوامع، با مشکلات متعدّدى دست به گریبان است. آمار بالاى طلاق، هم جنس بازى، زندگى زوجین در چارچوب هاى خارج از دایره ى ازدواج، عدم وفادارى زوجین به یک دیگر، بى بندوبارى فرزندان، سطح بالاى حاملگى دختران نوجوان و بالا رفتن تعداد کودکان و نوجوانانى که در خانواده هاى بدون پدر یا مادر بزرگ مى شوند و...، پایدارى خانواده ها را در آن جوامع با خطر مواجه ساخته است. که همه ى این ها نتیجه ى «لیبرالیسم جنسى» و آزادى هاى بى حد و مرز در روابط با جنس مخالف است.
دقیقاً نیمى از جوانان امریکا با روابط جنسى افراد متأهّل با دیگران مخالفتى نداشته، وفادارى زوجین به یک دیگر را امرى بیهوده و بى مورد مى پندارد.[59]
با چنین نگرش هایى مشخص است که ساختار خانواده در این کشور از استحکام لازم بر خوردار نخواهد شد و ارزش بنیادى خود را در اجتماع از دست خواهد داد.
در آمارى آمده است:
در نروژ، دانمارک و سوئد از هر ده زوج موجود، سه تاچهار زوج زندگى مشترک خارج از دایره ى ازدواج دارند. این میزان در سویس، فرانسه و انگلستان و هلند بین یک تا دو، و در ایتالیا، اسپانیا، ایرلند و سایر کشورهاى کاتولیک (که مذهب نقش بیش ترى دارد) کم تر است.
در امریکا، تجربه ى زندگى مشترک خارج از ازدواج و روابط قبل آن، از یازده درصد در سال 1970 به پنجاه درصد در سال 1993 رسیده است.
در کشورهاى غربى، طى سال هاى 1970 تا 1988 تعداد نوزادان نامشروع که نتیجه ى روابط جنسى خارج از چارچوب ازدواج بودند، به شدت افزایش یافت. در سوئد از هفده درصد در سال 1970 به پنجاه و یک درصد در سال 1988 رسیده. و طى سال هاى دهه ى 1980 تقریباً پانزده درصد از نوزادان اروپایى به طور نامشروع به دنیا آمدند که میزان آن در کشورهاى کاتولیک بسیار کم تر بوده است.[60]
در آمار دیگرى که درباره ى درصد ازدواج و طلاق ثبت شده، آمده است:
دوازده درصد از زنان سى و پنج تا سى و نه ساله در امریکا در سال 1991 ازدواج نکرده اند; در حالى که در سال 1980 تنها میزان آن شش و دو دهم درصد بوده که در طى ده سال تقریباً دو برابر شده است.[61]
بنابر آمارهایى که سازمان ملل متّحد ارائه داده است، در سال 1991، امریکا بالاترین میزان طلاق را دارد و بیست و نه درصد از زوجین که تجربه ى ازدواج دوّم را دارند کم تر از دو سال پس از ازدواج به طلاق روى مى آورند، این میزان در طى ده سال به حدود پنجاه درصد مى رسد.[62]
... در سال 1960 تنها نه درصد خانواده ها تک والدینى بودند، اما از سال 1975 تا 1990 از شانزده درصد به بیست و چهار درصد رسید. جالب این که از این میزان، تنها یک درصد مربوط به خانواده هایى است که پدر با فرزند و یا فرزندان خویش زندگى مى کند و بیست و سه درصد باقیمانده را خانواده هایى تشکیل مى دهند که شامل مادر و فرزندان مى باشند.[63]
در چنین جوامعى سرنوشت بشر به کجا خواهد انجامید؟ چه بر سر خانواده، مهر پدرى و عطوفت مادرى خواهد آمد؟ چه کسانى پاسخ گوى فرزندان نامشروع و بى پناهند؟
به راستى عامل این همه فساد و فحشا، سقط جنین، خانواده هاى بى سرپرست و زنان مضطرب و بى پناه چیست؟
یکى از مطالبى که بسیار بر روى آن تأکید شده است، و از دلایل و بهانه هاى ایجاد رابطه، بیان مى شود شناخت قبل از ازدواج است که اگر میان دختر و پسر رابطه اى نباشد و طرفین از هم شناختى نداشته باشند، ازدواج آن ها کورکورانه خواهد بود.[64]
بدون تردید زوج هاى جوان باید با دیدى باز و آشنایى کامل از استعدادها و خصوصیّات اخلاقى و فرهنگىِ یک دیگر، زندگى مشترک خود را آغاز نمایند تا در فراز و نشیبِ زندگى، با همراهى و همدلى مشکلات را پشت سر بگذارند. در اسلام نیز هم سطح بودن زوجین مورد تأکید قرار گرفته است. اما نکته ى اصلى در این است که آیا ارتباط و دوستى قبل از ازدواج، شناخت کامل را تأمین مى کند؟
در آغاز باید به این نکته توجّه نمود که چه شناختى تفاهم و درک متقابل را به همراه خواهد داشت و یک رنگى و یک دلى لازم را در زندگى به وجود خواهد آورد.
واضح است زمانى شناختِ کامل و دقیق به دست مى آید که با عقل و خرد، فرد مقابل را از جهات مختلف مورد ارزیابى قرار دهیم. در ضمن باید تلاش هاى شناختى خویش را به گونه اى تحت کنترل در آوریم که از کج روى در اندیشه مصون بمانیم و در نتیجه، به شناخت یا بازشناسى صحیح از یک دیگر راه یابیم.
سه عامل سبب شناخت صحیح و حفظ از اشتباه است:
1. ارزشیابى کفایت ادّله و شواهد: فرد دلایلى را که براى دست یافتن به نتیجه تدارک دیده است، ارزیابى مى کند و آن ها را از جهت کفایت مورد بازبینى قرار مى دهد (عقل ورزى).
2. برخوردارى از علم: هر کس از علم بیش ترى برخوردار باشد، در مقام شناخت، امکان بیش ترى براى عقلورزى خواهد داشت. احاطه ى علمى و برخوردارى از اطلاعات گسترده، این امکان را براى فرد فراهم مى آورد که مواد بیش ترى براى ترکیب و مقایسه ى مطالب در اختیار داشته باشد و از این رو، به شناخت عمیق تر و بازشناسى دقیق ترى دست مى یابد و از نتیجه گیرى خام دور مى شود.
3. کنترل حب و بغض: عقلورزى مستلزم آن است که از دخالت هاى انحراف آفرین حبّ و بغض جلوگیرى شود; زیرا همان طور که دوستى مانع از بازشناسى ضعف هاست، دشمنى مانع از دیدن قوّت هاست.
هنگامى که دو پاى حبّ و بغض در بند عقل گرفتار آید، آدمى مى تواند از کج روى در شناخت و بازشناسى در امان بماند.[65]
حال، بسى روشن است که دوستى هاى خیابانى و تلفنى و روابط میان دختر و پسر، از آن جا که زیبایى و جذّابیّتِ جسمانى و تشابه ظاهرى در آن نقش پررنگى دارد و افراد در آن مقطع در هاله اى از احساسات و عواطف غوطهورند و در پى فردى هستند که با ساخته هاى ذهنى شان مطابق باشد، در ارکان شناخت ناتمام است و کورى حاصل از عشق و محبّت بر آن حکومت مى نماید. در این گونه روابط، چون احساسات و هیجانات و شور جوانى در حدّ بالایى قرار دارد، حسّ واقعیت آزمایى، ضعیف است و در مقابل، حالت هاى کام بخشانه، بسیار قوى هستند.
دکتر... در مجله ى «ایران جوان» در ضمن گفت و گویى درباره ى روابط و عشق - على رغم اصرار بر روابط آزاد - اذعان مى دارد:
در یک سرى تحقیقات، به مردان مورد آزمایش گفتند که در این جا دو خطّ تلفن وجود دارد; با یکى از آن ها با خانمى زیبا صحبت مى کنید و در دیگرى با خانمى زشت. هنگام صحبت با خانم زیبا آن ها فکر مى کردند که او باهوش تر است و مثلا معاشرتى هم هست و لذا خود این ها در صحبت با او معاشرتى مى شدند و سعى مى کردند جذّاب تر جلوه کنند; یعنى هر دو طرف، بهترین چیزهایشان را در ویترین مى گذارند و این ویترین ها هستند که با هم صحبت مى کنند. هنگامى که دست از پیش گویى کام بخشانه برداریم، انتظاراتمان هم متفاوت خواهد بود; یعنى هنگامى که با واقعیت ها روبه رو شویم، حس مى کنیم معشوق، چهره اش عوض شده است.[66]
پس به اعتراف قائلین به روابط آزاد نیز این دوستى ها شناخت لازم براى زندگى را تأمین نمى کند و طرفین را از الزام هاىِ درونى نسبت به عشق، محبّت، خانواده، احساس مسئولیّت و مقدار ظرفیّت هاى روانى و عاطفى یک دیگر با خبر نمى سازد; بلکه این آشنایى، سطحى و کاملا عاطفى است و حرف هایى هم که در آن مقطع رد و بدل مى شود به همین گونه است و در آن ها از اصول مؤثّرِ در شناخت، خبرى نیست.
سرانجام آشنایى هاى تلفنى و ازدواج هاى خیابانى
به حکایت آمارهاى منتشر شده، این گونه ازدواج ها از استحکام کم ترى برخوردارند و تعداد قابل توجّهى از آن ها به طلاق کشیده مى شوند. در این گونه روابط، طرفین، نقاط ضعف خود را مى پوشانند و بیش تر سعى در جلب توجه دیگرى دارند و نقش بازى مى کنند. آن ها سعى دارند همان گونه باشند که طرف مقابل مى پسندد!
اگر سرى به هفته نامه ها و مجلاّت خانوادگى بزنیم، صفحات هم راز و پزشک مشاور، مملو از غم نامه هایى است که دخترها و پسرها از دوستى ها و ازدواج هاى ناکام خود نوشته اند. بسیارى از ایشان، وقتى شور و اشتیاق اوّلیه شان فرو نشست و با واقعیّت هاى زندگى، بیش تر روبه رو شدند، با یک دیگر احساس نوعى بیگانگى و غرابت نموده، با عدم تفاهم در زندگىِ مشترک مواجه شده اند.
بسیارى از ازدواج هایى که از روابط خیابانى، پارک و دانشگاه ها شروع شده اند، یا به سرانجام روشنى نرسیده، یا قبل از ازدواج رها شده و حاصلى جز بدنامى نداشته اند. عشق و علاقه هایى که; از طریق آشنایى در خیابان و تماس تلفنى و ... حاصل مى شود، به همان صورت که با شتاب ایجاد مى شود، به سردى مى گراید و خاموش مى شود.
دکترى جامعه شناس، دلیل ضعفِ چنین پیوندهایى را در بى پایه بودن عشق هاى زودگذر جست و جو مى کند و مى گوید:
جوانانى که هم دیگر را در پارک ها و خیابان ها مى یابند، یا از طریق تماس هاى تلفنى به هم دیگر علاقه مند مى شوند، اصولا مبنا و اساس علاقه مندى خود را بر همان نگاه هاى اوّلیه پایه گذارى مى کنند و این عشق و علاقه وقتى ظاهرى باشد، قاعدتاً بعد از مدّت زمانى به تحلیل مى رود و نهایتاً خاموش مى شود. لذا مى بینیم که اغلب چنین ازدواج هایى حتى بعد از مدّت زمان کوتاهى (کم تر از یک سال) به طلاق مى انجامد.[67]
جوانان شرکت کننده در مصاحبه اى درباره ى روابط دختر و پسر، على رغم اصرار بر رفع محدودیّت هاى موجود در جامعه و خانواده، در لابه لاى سخن خود به این مفاسد اشاره نموده اند:
پسرى مى گوید:
من هیچ وقت امکان ندارد با دخترى که دوست هستم، ازدواج کنم ]و ازدواج طبق معمول و با همراهى خانواده پسندیده است[ ... شما اگر معناى ازدواج را بدانید، آن وقت حسّاسیّت مردهاى ایرانى را مى فهمید ... اگر دخترى با چند تا پسر دوست بوده باشد، حاضر نیستم با او ازدواج کنم.
دیگرى مى گوید:
من اگر دخترى داشته باشم نمى گذارم که با پسرى ارتباط داشته باشد; چون این ارتباط بد جا افتاده و اکثراً براى وقت تلف کردن است نه براى ازدواج.[68]
حال با توجه به این مسائل، اصرار بر روابط آزادانه ى دختر و پسر، چه ثمرى مى تواند به بار آورد؟ در جاى دیگر از این مصاحبه، درباره ى مفاسدى که این نوع روابط به همراه دارد آمده است:
به نظر من، اگر پس از ایجاد ارتباط، ازدواجى صورت گیرد، مشکل آفرین مى شود; چون پسرهایى که ]با دخترى[دوست مى شوند، تا مشکلى در زندگى مشترک پیش مى آید مى گویند: آره، تو همان کسى بودى که با من دوست شدى ....[69]
در نتیجه، افراد طرفدار آزادى روابط نیز، به مفاسد و کج روى هایى که در آن یافت مى شود، اذعان دارند.
اسلام صحبت کردن زن و مرد و رسیدگى به کارهاى روزمرّه ى زندگى را حرام نکرده است، بلکه در مواردى که دختر و پسر قصد ایجاد روابط را داشته باشند، براى آن ضوابطى نهاده و از بى بند و بارى و فساد جلوگیرى کرده است که در بخش هاى آینده بدان خواهیم پرداخت.
در نتیجه به صرف ایجاد رابطه، شناخت لازم حاصل نمى شود; بلکه دقّت بر بافت خانوادگى، فرهنگى، اقلیمى، شرایط محیطى که فرد در آن رشد یافته، میزان تحصیلات و شاخص هایى از این قبیل لازم است تا طرفین زمینه هاى تفاهم را دریابند.
البتّه بعد از مطالعه و دقت در مطالب یاد شده، اگر شرایط مثبت بوده و دختر و پسر قصد ازدواج داشته باشند، مى توانند براى اطمینان و ایجاد هماهنگى و همسانى بیش تر با نامزدىِ شرعى (عقد موقّت) به خواستِ خود برسند که امروزه در بسیارى از مناطق ایران مرسوم شده است.
بدین ترتیب، طرفین با راهیابى به مقصود از طریق مواجهه ى حسّى و نظرى (از راه صحیح و مورد پسند عرف و شرع) به شناخت کاملى از یک دیگر خواهند رسید.
و اگر دختر و پسر، همسانى کامل نداشته و تعهّد و گذشت و ایثار را اساس زندگى خود قرار ندهند و براى برآورده نمودن انتظارات طرف مقابل تلاش ننمایند، ادعاى عشق و عاشقى و دلدادگى هاى اوّلیه دوامى نداشته، سعادت و خوشى را در پى نخواهد داشت.
«روژه موکى یلى» در کتاب روان شناسى زندگى زناشویى و کتاب عقده هاى روانى، آمارى را در باره ى سرنوشت عشق هاى خیابانى آورده است:
نود درصد افراد متأهّل (در فرهنگ ما غربى ها) ازدواجشان پیامد عشقى بوده که نسبت به آن تردیدى نداشته اند و از این رقم نود و پنج و نیم درصد شوهران مورد پرسش، پس از گذشت سه سال از ازدواج خود، اظهار مى دارند که در خانه احساس خوشوقتى نمى کنند و در همین شرایط نود و یک و نیم درصد زنان اظهار مى دارند در خانه خوشوقت نیستند.[70]
جدا سازى دختر و پسر در جامعه و دانشگاه سبب بالا رفتن سن ازدواج مى شود:
ما الآن دانشگاهى در کشورمان داریم که تمام کارکنان و استادان و دانشجویان از یک جنسند. یکى از مشکلات مدیران این دانشگاه این است که این دختران تا پایان تحصیلات، قادر نیستند ازدواج کنند.[71]
بدیهى است کاهش ازدواج، معضل بسیار خطرناکى است که آثار زیان بارى بر فرد و جامعه مى نهد. کاهش ازدواج و توسعه ى تجرّد، قطع نظر از اثرى که در بقاى نسل بشر دارد، از نظر ایجاد یک نوع زندگى بدون احساسِ مسئولیّت و قطع پیوندهاى اجتماعى و بى تفاوتى در برابر رویدادهاى اجتماعى - که از آثار قطعىِ زندگى افراد مجرّد است - یک فاجعه ى بزرگ براى جوامع بشرى محسوب مى گردد و اگر انحرافات اخلاقى را که در این رهگذر دامن گیر بسیارى از افراد مجرّد مى شود، به آن بیفزاییم، اهمّیّت این مشکل اِجتماعى، روشن تر خواهد شد.[72]
اکنون به بررسى یکى از عوامل اصلى این معضل اجتماعى مى پردازیم:
بدون تردید این وضعیت معلول یک یا دو عامل نیست; ولى نکته ى مورد نظر، کشف رابطه ى «اختلاط و توسعه ى روابط آزاد» با «ازدواج» است.
با کمى تأمّل در مطالبى که در صفحات پیشین ذکر شده است، در مى یابیم که این آزادى ها سبب کاهش ازدواج مى شود; زیرا سهولت ارتباط و بهره مندى آسان و رایگان سبب مى شود که احساس نیاز درونى جوانان به جنس مخالف که خود زمینه ساز اصلى ازدواج است از مسیر صحیح منحرف شده، کام جویى هاى بدلى جاى آن را بگیرد.
در جامعه اى که پسر جوان به سادگى امکان ارتباط با دخترى را داشته باشد و با کم ترین زحمت بتواند از جنس زن بهره مند شده، با او هم کلام و هم قدم شود و دوستى و عشق بازى نماید، دیگر چه لزومى دارد که خیلى زود خود را گرفتار ازدواج و محدودیّت نماید و زیر بار مسئولیّت سنگین تشکیل خانواده برود; آن هم با مشکلات و موانعى که امروزه بر سر راه آن است; در حالى که بدون قبول هیچ مسئولیّتى، مى تواند به افراد زیادى دسترسى داشته باشد.
معاشرت هاى آزاد دختر و پسر، ازدواج را به صورت یک وظیفه و تکلیف و محدودیّت در آورده است. تفاوت جامعه اى که روابط جنسى را محدود و ضابطه مند مى کند با اجتماعى که روابط آزاد را اجازه مى دهد، در این است که:
1. ازدواج در اجتماع اول، پایان انتظار و محرومیّت و در اجتماع دوم، آغاز محرومیّت و محدودیّت است. در نظام روابطِ آزاد پیمان ازدواج به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مى دهد و آن ها را وادار مى کند که به هم وفادار باشند و در نظام ضابطه مند، به محرومیّت و انتظار پایان مى بخشد.
2. در نظام روابط آزاد، پسران و دختران تا جایى که ممکن است از ازدواج و تشکیل خانواده سرباز مى زنند و فقط هنگامى که نیروى جوانى و شور و نشاط آن ها رو به ضعف و سستى نهاد، براى فرار از احساس خستگى و دل زدگى و هراس زن از ورشکستگى و تنهایى، اقدام به ازدواج مى کنند.[73]
در صفحات گذشته با وضعیت خانواده و ازدواج جوانان در اروپا و امریکا آشنا شدید، که در سایه ى اختلاط، به جاى بالا رفتن آمار ازدواج، آمار طلاق و مفاسد دیگر بالا رفته است.
جوامع صنعتى با گسترش روابط آزاد، گرفتار معضلاتى در زمینه ى افزایش فساد و انحراف در اخلاق جنسى و تزلزل خانواده ها گردیده اند.
در بسیارى از کشورهاى غربى بیست تا سى و پنج درصد از زوج ها با این که با هم زندگى مى کنند اما ازدواج رسمى ننموده اند و نیمى از جوانان امریکایى، روابط نامشروع را براى افراد متأهّل جایز مى شمارند و دوازده درصد از زنان سى و پنج تا سى و نه ساله ى امریکایى در سال 1991 ازدواج نکرده اند; در حالى که در سال 1980 میزان آن شش و دو دهم درصد بوده که در طى ده سال تقریباً دو برابر شده است.[74]
«ویل دورانت» آمارى از کاهش ازدواج و افزایش طلاق را - که ناشى از آزادى جنسى و گسترش روابط و تغییر اصول اخلاقى است - در دوران خود و قبل از آن نقل مى کند و مى گوید:
در سال 1912 میانگین سن ازدواج در پاریس به سى رسیده بود و در انگلستان بیست و شش بود. احتمال مى رود که دراین هفده سال اخیر، این معدّل در انگلستان بالاتر رفته باشد و بقیّه ى دنیاى صنعتى متمدّن [!]نیز همین راه را پیموده باشند. ... این تأخیر ازدواج بیش تر در طبقات شهرنشین است ... و بسیارى از آن ها هرگز ازدواج نمى کنند. در سال 1911 از سى و شش میلیون نفر جمعیت انگلستان و ویلز; یعنى از بیست میلیون نفر جوان، هفت میلیون تن خود را از قید ازدواج به کنار داشته بودند.
روز به روز فرار مردان از ازدواج بیش تر مى شود. هزاران زن آماده اند که امیال جنسى او را بر آورند. اگر داشتن فرزند رنج بار است، اگر به جاى خانه در آپارتمان مى توان زندگى کرد، ازدواج به جز ارضاى میل جنسى (که آن هم آسان و فراوان یافت مى شود) چه نفع دیگرى دارد.؟!
... وقتى جوان مجرّد مشکلات افراد متأهّل را مى بیند، تعجّب مى کند که چه امرى موجب مى شود که مردان چنین بردگى و رنجى را تحمّل کنند ... پس از مراجعه به دخل و حساب خود، سعادت را در تنهایى مى بینند.
در همان شهرى که موانعى سر راه ازدواج مى گذارد براى تحریک غریزه ى جنسى و تسهیل ارضاى آن، همه گونه وسایل را آماده مى سازد.[75]
بنابراین عادى سازى روابط و بهره مندى آسان از جنس مخالف، سبب کاهش ازدواج مى شود.
اما در محیط سالم و پاک و به دور از محرّکاتِ جنسى، جوانان براى پاسخ گویى به نیاز فطرى و نداىِ طلبى که از عمق وجودشان بر مى خیزد، راه صحیح را پیموده، و براى دستیابى به یک دیگر با پاکى و صیانت از روح و روان خود، به سوى ازدواج گام بر مى دارند و با کمال افتخار مسئولیّت آن را مى پذیرند.
نکته ى دیگر آن که پسران و دخترانى که به دانشگاه هاىِ مختلط راه نمى یابند، از ازدواج محروم نمى گردند و هم چنین سنِّ ازدواجِ جوانانى که وارد محیط هاى علمىِ غیر مختلط، (همچون حوزه هاى علمیّه) مى شوند بالا نرفته، بلکه براى پاسدارى از حریم دل و ایمان در سنّ پایین ترى به ازدواج روى مى آورند.
جداى از آن با صرف ادّعاى تأثیرِ اختلاط در پایین آوردن سنِّ ازدواج، مشکلى حل نشده، بلکه باید با ارائه ى آمارِ واقعى و مستند به کارشناسى پرداخت.
5. احساس نیاز به محبّت و ابراز شخصیّت
یکى از دلایل پسران و دخترانى که خواهان روابط دوستانه هستند، هم سخن شدن با یک دیگر و احساس نیاز به رفیقى مهربان است.
در نامه اى آمده است:
دخترى هستم بسیار غمگین; اگر ناراحتى خود را به مادرم بگویم، ناراحت مى شود; بنابراین مى خواهم پسرى پیدا کنم و با او درد دل کنم.[76]
ادامه در قسمت سوم
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مجموعه احادیث ، ،
برچسبها: